یک سفر

ساخت وبلاگ

بعد از یک دوره سختی و فرسودگی روح و روان تصمیم گرفتم یک سفر به شیراز بروم. به اسم لیزر درمانی هفت روز مرخصی استعلاجی گرفتم و با قطار رفتم شیراز. هوا بسیار عالی بود. با مامان خیلی بیرون رفتیم از بازار بگیر تا خانه دوست و آشا به هر حال حسابی خوش گذشت. شاه بیت این سفر هم تولدی بود که خودم برای خودم گرفتم برادرا و مامان رو رستوران دیوال دعوت کردم یک کیک از یلدا گرفتم و رفتیم رستوران در بین راه هم برادرها سورپرایزمون کردم و لطف کردن و یک جارو برقی هدیه دادند. حسابی سفر خوبی بود و خوش گذشت اگر چه نقطه ضعف اش این بود که من همش شب ها فکر می کردم آقای ق و آقای ح مرخصی ام رو قبول نکنند و بقیه ماجرا را بفهمند. در حقیقت این کابوس هر شب من بود. اما وقتی به تهران برگشتم با روی باز استقبال کردند. آقای ق یک روز هم بهم ماموریت داد و آقای ح گفتن چقدر زود آمدی من فکر کردم بیشتر می مانی!

فکر می کنم بزرگترین نقطه ضعف این روزهام همین تصورات منفی هست که دارم و شب ها در خواب نمود پیدا می کند. باید روش کار کنم و کمی بی خیال تر رفتار کنم. در محیط اداری خیلی آرام شدم. البته فکر می کنم حرف های فاطمه در آ« شب برگشت از مهمانی طهره هم بی تاثیر نبوده است. به هر حال باید امیدوارانه تر رفتار کنم و فکرم را برای مسایل ریز اینقدر درگیر نکنم. بقول فاطمه من از بس بی مساله هستم مسایل کوچک را برای خودم بزرگ می کنم. امیدوارم روزها به همین آرامش در پیش رویم باشد.

نوشته شده توسط افرا در ساعت 12:38 | لینک  | 

عابر پیاده...
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 138 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 9:57