عابر پیاده

ساخت وبلاگ
یک سفر رفتم تهران . بیشتر برای ماموریت اداری کارهای شخصی بود. مشکل جا و مکان پیدا کرده بودم اگر چه قبلا هماهنگ کرده بودم اما با این حال باز هم رئیس جدید عیب و ایرادهایی گرفت . پیگیر کارها بودم با چنئ نفر صحبت کردم و به سرانجام رسید. چیزی که برایم جالب بود آرامشم بود. اصلا عصبانی نشدم پیگیر بودم و با استدلال و منطق بدون هیچ گونه عصبانیتی پاسخ دادم و در نهایت کارم هم انجام شد. این را بزرگترین دستاوزد خود در این سفر برای روزهای آینده می دانم.برگشتم شیراز دنبال کارها بودم که دیدم کنسرت وکیلی است ابتدا ترغیب شدم که به مدیر کل بگویم اما باز هم جلوی خودم را گرفتم و هیچ گونه درخواستی ندادم. این روند را باید ادامه دهم حتا اگر دیگران از بیرون بدنبال موش دواندن باشند اما خودم باید عاقل باشم و درایت به خرج بدهم.کلید حل مشکلات من همین آرامش و عصبانی نشدن است. نوشته شده توسط افرا در ساعت 11:26 | لینک  |  عابر پیاده...ادامه مطلب
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 0:40

دیروز باز دعوا شد سر بلیط کنسرت. مدیر کل من خواست و گفت دیگر با خوش.. همکاری نکن. مستقیم با خودم همکاری کن. روزی خیلی بدی بود حالم خیلی خراب بود از صبح تا شب هیچ چیز نخوردم. سر درد شدیدی داشتم هی به خودم انتقاد می کردم چرا برای یک بلیط کنسرت خودتو خراب کردی؟به خودم قول دادم و اولتیماتوم نهایی دادم که دیگر دوران عصبانی شدن تمام شده است بسیاری از موقعیت ها را برای همین عصبانی شدن و حرص خوردن برای چیزهای کوچک از دست دادم و از طرف دیپر در اداره به عنوان فرد عصبی شناخته دم که این بسیار بد است برای امور اداری. به خودم قول دادم بی خیال هر چیزی بشوم ، به قول هدیه به اونجام. باید یک تغییر اساسی در رفتارم بوجود بیاورم و همچنین خودم به مدیر کل و دیگر همکاران اثبات کنم. باید پیگیر شغل جدید باشم . تمام وقت و انرزی ام را برای آن بگذارم . اما نمی دانم چرا متاسفانه در این مورد سست شدم.بی خیالی بی خیالی بی خیالی اصل اساسی این روزهایم باید باشد باید از خود شیرازی ها همین را یاد بگیرم بی خیالی بی خیالی بی خیالیمن می دانم چرا هنوز فکر می کنم می توان عدالت برقرار کنم می توانم اصلاح کنم. این خانه از پای بست ویران است و من این چنین و با این عقاید خودم را ویرانتر می کنم دو روز گذشته به مرز دیوانگی رسیدم به مادرم هم چیز گفتم سر فحش به فرزاد کشاندم و از هر موضوعی دیوانگی ساختم برای خود.اگر بتوانم بی خیال هر چیزی شوم خیلی خوب می شود. باید بتوانم بی خیال آن شوم که یک فرد بی سواد به من دستور دهد. باید قبول کنم که جامعه همین گونه ساخته شده و الان دور دور بی سوادها است. نباید حرص بخورم و واکنش عصبی نشان دهم به اینگونه افراد. حالا قرار نیست به مدح و ستایش اونها بپردازم که در ذاتم هم نیست اما در مقابل دستورا عابر پیاده...ادامه مطلب
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 19:44

خواستم بگم خیلی بی معرفتی خدا فقط همین محمد رفت کانادا عابر پیاده...
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 10:50

این روزها حالم زیاد خوب نیست. مدام نشخوار ذهنی می کنم به تبع اون روی خوابم هم اثر گذاشته است و خواب چندان خوبی هم ندارم . صبح ها ساعت 4 صبح از خواب بیدار می شوم و تا دوباره به خواب بروم زمان زیادی صرف می شود.در گوشم، در ذهنم مدام این جمله تکرار می شود:غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کن. نوشته شده توسط افرا در ساعت 10:34 | لینک  |  عابر پیاده...ادامه مطلب
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 10:50

 یک هفته بدنبال بلیط قطار تهران به شیراز بودم. به همه سپردم خودم هر روز به سایت مراجعه می کردم اما دریغ از یک بلیع. حتا بلیط اتوبوس هم تمام شده بود. تو این اوضاع و احوال شب با پروانه صحبت می کردم. از عشق می گفت و ایمانش به خداوند. لذت می برم هر موقع با پروانه در این مورد صحبت می کنم. صبح بلند شدم باز هم سرچ کردم اما نبود. در بین راه گفتم خدایا به من یک بلیط ساعت پنچ قطار برسان. به اداره که رسیدم دوبار سرچ کردم در عادی نبود اما در قسمت خواهران 4 بلیط خالی شده بود و دقیقا همان ساعت 5 بود باورم نمی شد. زود خرید بلیط برگشت هم صصرفا یکی مانده بود که آنهم خریدم. بنظرم همه اینها یک درس هستند برای من. برای منی که بدنبال این هستم کسی کارم را درستا کند. خداوند دارد به من می گوید خودم کارت را درست می کنم از کسی نخواه. باید بیشتر و بیشتر از خداوند بخواهم و از بندگان خدا کمتر و کمتر.قرار است شیراز که رفتم در مورد انتقالی هم بروم و صحبت کنم انشالله خداوند هر آنچه که خیر است را جلوی راهم قرار دهد. نوشته شده توسط افرا در ساعت 11:3 | لینک  |  عابر پیاده...ادامه مطلب
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 94 تاريخ : شنبه 9 مهر 1401 ساعت: 5:30

هر روز به هر عنوان با هر ذکری صدایش می کنم.در خواب و در بیداری، فرقی نمی کند در چه وضعیتی باشمبا عجز و لابه با التماس و خواهشهیچ فرقی نمی کندهیچ فرجی نمی شودوقتی می بینم خودم اینچنین استغغاثه می کنم و دیگران چه ساده روند کارشان با دوستی، عزیزی، پارتی درست می شود دلم می شکندو حالا در شب عید غدیر خم شکسته دل تر ار هر روز صدایش می کنم یالله به عظمت و بزرگی علی مشکل گشای من باشامید آنکه امشب به یمن وجود امیرالمومنین عیدی دریافت کنم. نوشته شده توسط افرا در ساعت 11:33 | لینک  |  عابر پیاده...ادامه مطلب
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 91 تاريخ : شنبه 9 مهر 1401 ساعت: 5:30

دوباره اسباب کشی به خانه جدید و استرس ها و فشارهای روانی آن. باید امیدوارم باشم. خانه تا حالا برایم خوب بوده است. قول هایی برای انتقالی امسال گرفته ام. منتظرم تا تغییرات مدیریتی انجام شود بعد پیگیر شوم.امسال دوباره عدم نیاز برایم زدن. باورم نمی شد واقعیتی که باید بپذیرم. شاید یک پست اختصاص دادم به مدیریت و کارهای این اداره کل.قرار است هفته جدید بروم شیراز می خواهم برای خودم تولدی بگیرم. بیشتر می نویسم. نوشته شده توسط افرا در ساعت 13:54 | لینک  |  عابر پیاده...ادامه مطلب
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 9:57

بعد از یک دوره سختی و فرسودگی روح و روان تصمیم گرفتم یک سفر به شیراز بروم. به اسم لیزر درمانی هفت روز مرخصی استعلاجی گرفتم و با قطار رفتم شیراز. هوا بسیار عالی بود. با مامان خیلی بیرون رفتیم از بازار بگیر تا خانه دوست و آشا به هر حال حسابی خوش گذشت. شاه بیت این سفر هم تولدی بود که خودم برای خودم گرفتم برادرا و مامان رو رستوران دیوال دعوت کردم یک کیک از یلدا گرفتم و رفتیم رستوران در بین راه هم برادرها سورپرایزمون کردم و لطف کردن و یک جارو برقی هدیه دادند. حسابی سفر خوبی بود و خوش گذشت اگر چه نقطه ضعف اش این بود که من همش شب ها فکر می کردم آقای ق و آقای ح مرخصی ام رو قبول نکنند و بقیه ماجرا را بفهمند. در حقیقت این کابوس هر شب من بود. اما وقتی به تهران برگشتم با روی باز استقبال کردند. آقای ق یک روز هم بهم ماموریت داد و آقای ح گفتن چقدر زود آمدی من فکر کردم بیشتر می مانی!فکر می کنم بزرگترین نقطه ضعف این روزهام همین تصورات منفی هست که دارم و شب ها در خواب نمود پیدا می کند. باید روش کار کنم و کمی بی خیال تر رفتار کنم. در محیط اداری خیلی آرام شدم. البته فکر می کنم حرف های فاطمه در آ« شب برگشت از مهمانی طهره هم بی تاثیر نبوده است. به هر حال باید امیدوارانه تر رفتار کنم و فکرم را برای مسایل ریز اینقدر درگیر نکنم. بقول فاطمه من از بس بی مساله هستم مسایل کوچک را برای خودم بزرگ می کنم. امیدوارم روزها به همین آرامش در پیش رویم باشد. نوشته شده توسط افرا در ساعت 12:38 | لینک  |  عابر پیاده...ادامه مطلب
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 9:57

من می گویم تا آخر سال او می گوید تا آخر آذر. عابر پیاده...
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 9:57

پرم از تنهایی. کفه غم ام بی نهایت سنیینی می کنه. دلم پر از غم ماجراهای این شش ماه گذشته است . حریص یک خبر خوبم. تشنه یک شادی ام. دلمر می زنه برای اون خبری که روال زندیمو از این حالت غم به یک نوسان پر عابر پیاده...ادامه مطلب
ما را در سایت عابر پیاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aberepeyadeho بازدید : 119 تاريخ : جمعه 7 آذر 1399 ساعت: 18:11